دعا و عبادت به بشر ادب در خوی، انبساط و شور درونی، آمادگی موفقیت، و استحکام در استقبال از حادثه ها میدهد و بدان وسیله آدمی توجه متعددی به منشاء معنای وجود پیدا مینماید. از این رهگذر، انسان متکی به خداوند و غیروابسته توشه میآید و از اتکای به دیگران غنی تشریفات مشهد می گردد. آنها که به درگاه الهی نیایش نمی کنند همواره متأثر از نارسائیهای متعدد اجتماعی و اقتصادی خویش در تکاپوی نیل به مطالبات فزاینده تحت توشه فشارهای حوصله فرسای دیوانه و اجتماعی، پیوسته در در حال حاضر اضطرابند. دعا اطمینان قسمت دلها و فضیلت هر بشر خداجو می باشد، دعا سدی در عوض گناه و انحراف و در یک حرف، ادله معنا نصیب به حیات انسانی هست؛
اولین چیزی که انسان را از خودشناسی گشوده داشت، معاش اورا به یک لاف بلندمرتبه تبدیل مینماید، ناکامی در پیکار میان کوچک و هوس است. تمایلاتی در بشر است که او را برای انجام رفتاری که معاشاش را تداوم میبخشد تشویق مینماید. لذت جنسی برای ادامه نسل، لذت میل کردن و نوشیدن برای بقای نفس، لذت و افتخار دارایی برای جاری ساختن شغلهای اجتماعی و مفاد دیگری که معاش شخصی و اجتماعی را استوار میدارد. ولی نفس بشر این لذتها را اصیل انگاشته و برای استحصال به آن ها از مسیر طبیعی حیات بیرون می گردد و به تمتعات پوچ رو میآورد؛ در حالیکه وی می بایست منش گرانقدر شخصی و اجتماعی را بپوید. اما نفس، انسان را میریبد تا شهوتها و تمناهای آن را برآورد و اقتدار فکر را که لحاظ به حقایق و کامیابی استوار داراست، مغلوب سازد. پس اولین معاند فریبکار در درون می باشد و تا بر آن تسلط پیدا نکنی کانون نیرومندی و معرفت شکوفا نمیشود.
دعا و عبادت به بشر ادب در خوی، انبساط و شور درونی، آمادگی موفقیت، و استحکام در استقبال از حادثه ها میدهد و بدان وسیله آدمی توجه متعددی به منشاء معنای وجود پیدا مینماید. از این رهگذر، انسان متکی به خداوند و غیروابسته توشه میآید و از اتکای به دیگران غنی تشریفات مشهد می گردد. آنها که به درگاه الهی نیایش نمی کنند همواره متأثر از نارسائیهای متعدد اجتماعی و اقتصادی خویش در تکاپوی نیل به مطالبات فزاینده تحت توشه فشارهای حوصله فرسای دیوانه و اجتماعی، پیوسته در در حال حاضر اضطرابند. دعا اطمینان قسمت دلها و فضیلت هر بشر خداجو می باشد، دعا سدی در عوض گناه و انحراف و در یک حرف، ادله معنا نصیب به حیات انسانی هست؛
اولین چیزی که انسان را از خودشناسی گشوده داشت، معاش اورا به یک لاف بلندمرتبه تبدیل مینماید، ناکامی در پیکار میان کوچک و هوس است. تمایلاتی در بشر است که او را برای انجام رفتاری که معاشاش را تداوم میبخشد تشویق مینماید. لذت جنسی برای ادامه نسل، لذت میل کردن و نوشیدن برای بقای نفس، لذت و افتخار دارایی برای جاری ساختن شغلهای اجتماعی و مفاد دیگری که معاش شخصی و اجتماعی را استوار میدارد. ولی نفس بشر این لذتها را اصیل انگاشته و برای استحصال به آن ها از مسیر طبیعی حیات بیرون می گردد و به تمتعات پوچ رو میآورد؛ در حالیکه وی می بایست منش گرانقدر شخصی و اجتماعی را بپوید. اما نفس، انسان را میریبد تا شهوتها و تمناهای آن را برآورد و اقتدار فکر را که لحاظ به حقایق و کامیابی استوار داراست، مغلوب سازد. پس اولین معاند فریبکار در درون می باشد و تا بر آن تسلط پیدا نکنی کانون نیرومندی و معرفت شکوفا نمیشود.